بسم الله الرحمن الرحیم
تا به حال به این فکر کردیم که گاهی چقدر از بعضی جملات در زندگیمان استفاده می کنیم که اصلا به معنای آن توجه نمی کنیم.
فقط برایمان نوعی عادت شده که از آن استفاده کنیم گاهی اصلا به جا هم نیست!
یکی از آن جمله ها (آدم دلش باید ..... باشد)است.
زمانیکه غالبا کم می آوریم از آن استفاده می کنیم.
مثلازمانی که کار اشتباهی انجام می دهیم و به خاطر اینکه زیاد خود را ملامت نکنیم از این جمله استفاده می کنیم!
اگر به ما بگویند که چرا فلان گناه را انجام دادی می گوییم آدم باید دلش پاک باشد دیگه مهم نیست!!!
به فلان کس می گوییم که چرا نماز نمی خوانی یا چرا کار بد انجام می دهی می گوید اشکالی ندارد که به ظاهر انجام نمی دهم
ولی دلم پاک است و یا دلم با خداست.
اگر دلمان با خداست پس چرا ظاهرمان با خدا نباشد.
مگر می شود؟؟؟
آخه چگونه؟؟؟؟؟
چطور در ظاهر به فکر کار خوب نباشیم ولی در دل باشیم؟
چطور برای نماز و واجبات دین خود ارزش نذاریم ولی در دل به آن ارزش دهیم مگر می شود؟
چرا عادت داریم خود را گول بزنیم؟
مثل این می ماند که یکی از دوستان ما، به ما بگویید همیشه به فکرت هستم ولی حتئ یک خبر کوچک هم از ما نگیرد! می شود؟
جریان یک بندهءخداشد که در روز عاشورا لباس قرمز بر تن داشت به او گفتنند :چرا در این روز لباس قرمز بر تن داری ؟
دید جواب و توجیهی ندارد گفت : اشکالی ندارد چون دلم سیاه است.
آخه چطور می شود در ظاهر کارهایی کنیم و در درون خود از آنها بی زاری بجوییم؟
مثل این می ماند که کسانی که با حکومت طاغوت بودند بگویند درسته که ما در ظاهر آدم ها می کشتیمولی در اصل دلمان با امام بود
یا کسانی که انقلاب کردند بگویند مادر ظاهر انقلاب کردیم ولی دلمان با شاه بود.
نمی دانم شاید بشود!!!!!!!!!!!!!!!
یا حق
چقدر محرم امسال زود تمام شد !
نمی دونم آخه سراغ تقویم ها که می رویم محرم هنوز تمام نشده ، ولی نمی دونم چرا وقتی وارد خیوبونها که می شویم خبری از محرم نیست.
دیگه نه کسی پیراهن مشکی بر تن دارد نه دیگه حرمت این ماه نگه داشته میشه.
فرقی با ماه های دیگه ندارد.انگار نسبت به ماههای دیگر هم بدتر شده.
از بغل دست ماشینها که می گذریم آن قدر صدای موزیک هایشان بلند است که می خواهد شیشه ء ماشین خودشان بشکند.
تا چند سال پیش یه کم بیشتر رعایت می کردند.
کم کمش تو ماشینهایی که جوان ها سواربودند یا تاکسی ها یه نوار مداحی روشن بود،یا لباس مشکی بر تن بود.
از هر جا که رد می شدی یه تکیه بود که از درونش صدای زیارت عاشور می آمد.
ولی الان یا امسال همه چیز زود تمام شد.
دیگه الان که از در بریم بیرون دیگه نمی تونیم یه جا هیئت پیدا کنیم که برای نیم ساعت بریم در آن و عزاداری کنیم.
جالب اینجاست که همه برای دههء اول خود کشی می کنند!
ببخشید یه سوال چرا در دههءاول بیشتر هیئت داریم؟
چرا حتئ صداوسیما هم در دههءاول یادش است که محرم است مداحی میذاره و برنامه هایش مناسب با این ماه است ؟
چرا همین که فردای شهادت آقا می شود، فردای عاشورا همه چیز فراموش می شه همه عزاداری ها،همه لباس سیاه ها،.....
نمی دونم شاید محرم یعنی دههءاول!!!!!
ای کاش سال بعد محرم کربلا باشیم و سه دهه آنجا عزاداری کنیم.
کاشکی خدا مدد کنه راه گناهُ سد کنه
کاشکی دوباره قطرهء اشکمُ بی عدد کنه
درد ِ دلم دوا بشه دلم پر از صفا بشه
دوباره مرغ قلب من راهی کربلا بشه
وقتی که اسم کربلا میاد می گیره دل ما
دلم بهونه می گیره مثل غروب جمعه ها
تو سینه مهمونی دلم چراغونی میشه
تصویر قاب چشم من یه ابر بارونی میشه
دلم با اسم یا حسین میشه دچار شور و شین
پنجره رو باز می کنم به سوی بین الحرمین
می بره عقل و هوش من دلبر می فروش من
صدای ساعت حرم باز میرسه به گوش من
وقتی که پنج شنبه شب ِ دلم پر از تاب و تب ِ
آخه زیارت حرم این ساعتا مستحب ِ
شب تا سحر منتظرم سایه ش بیافته به سرم
کاشکی می شد یه جمعه صبح
ندبه بخونم تو حرم
کاشکی شبم سحر نشه دلم دیوونه تر بشه
آقای مهربون ِ من حال ِ دلم خبر بشه
التماس دعا