بسم الله الرحمن الرحیم
منتظر!؟!؟!
نمی دانم چرا این قدر بی معرفتم !!!!!!!
غربت به چه بهایی؟؟؟؟؟
چرا غربت باید نصیب کسی شود که حقش نیست؟؟
آن قدر در زندگی روزمره ی خود غرق شدم که به هیچ .... نمی رسم.
از یاد برده ام که وظیفه ی اصلی چیست.!!!!
به چه بهایی خود را فروخته ام؟؟
نمی دانم مولا جان شما را به کدام دغدغه ی نا قابلی فروختم!؟!؟
نمی دانم آنگاه که اشک در چشمان مبارکتان حلقه زد و گفتید چه کردی..........
آنگاه منه ناقابل چه کردم؟!؟!
آن قدر پست شدم که هیچ و هیچ شرمگین نیستم.!
مولا جان در آن لحظه ای که اندوهگین ناظر بر گناه من هستید و با کمال وقاحت به کار خود ادامه دادم ............
می دانم که با تک تک گناهانم تیری زهر آلود به قلب شما روانه کردم و شما در عوض برای من دعا کردید......
اما با تمام حقارتم می دانم و بازگو می کنم که بی حضور نورانیتان در محفل ما شور و صفایی وجود ندارد و به هیچ زحمتی بدست نمی آید.
درد ِ دل ما به خدا بی تبلور وجودتان بی درمان است .........
و اگر بی مفرفت و نا قابلم ، شما به دریا عزت و کرامت خود نگاهی بیندازید و قطره ی وجود بی وجودم را به اقیانوس محبتتان متصل کنید....
نمی دانم در کدام صبح ندای العجل سر دهم که مرا به آغوش پر محبتتان دعوت کنید......
یابن الحسن ، آقاجان ، مهدی فاطمه به خدا قسم که اینبار دعای فرج را با تمام سلول های وجودم زمزمه خواهم کرد....
آقا جان چه کنم که با تمام بی ارزشیم ولی دیگر تاب فراق ندارم.
چه کنم گه دیگر توان ندارم صبح دیگری صدایت کنم و تا غروب جمعه به انتظار بنشینم و باز با افسوس به حال خودم ............
چه کنیم که هنوز 313 مرد نداریم.....
هر چه بگویم بر بی ارزشی خویش افزوده ام.........
اینبار هم مشتاقانه منتظر لحن زیبای (انا بقیه الله ) می مانیم که شاید گرمای حضورت را از کنار خانه ی خدا حس کنیم ....
(بیایید یکبار فقط یکبار بی دغدغه وخالصانه برای فرج آقا دعا کنیم.)
اللهم عجل الولیک الفرج
به امید ظهور دولت یار
التماس دعا
یا حق